کد مطلب:142055 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:198

الگویی برای بشریت
قافله حسینی به موازات سپاه حر بن یزید ریاحی، به راه خویش ادامه داد تا به محلی به نام بیضه رسید، پس از فرود در این مكان، حسین (ع) به سخنرانی در میان هر دو گروه پرداخت و پس از سپاس گفتن و ستایش كردن پروردگار، گفت: ای مردم! رسول خدا فرمود:

هر كس سلطان ستمگری را ببیند كه حرام خدا را حلال می نماید، پیمانهای


پروردگار را درهم می شكند، با روش پیامبر خدا، مخالفت می ورزد، در میان بندگان خدا، با گناه و تجاوز عمل می كند. پس اگر با كردار و گفتار علیه او نخروشد، بر خداوند است كه در قیامت او را به همان جایگاهی كه آن ستمگر را وارد می كند، داخل گرداند.

بهوش باشید كه اینان - بنی امیه - پیروی از شیطان را بر خویش واجب دانسته اند، و طاعت خدای رحمان را واگذارده اند، و حدود الهی را تعطیل نموده و ثروتهای عمومی را، از آن خود كرده اند؛ حرام خدا را حلال و حلال او را حرام ساخته اند. و من به دگرگون ساختن این وضع از هر كس دیگر سزاوارترم. نامه های شما به من رسید، و پیام فرستادگان شما این بود كه با من بیعت كرده اید و پیمان بسته اید كه مرا در برابر دشمن تنها و خوار نگذارید، اینك اگر بر پیمان خویش استوار هستید، به مسیر درست راه یافته اید. زیرا:

من حسین فرزند علی و پسر فاطمه دختر رسول خدا هستم، جانم با جان شما مردم درآمیخته و خاندانم با خاندان شما یكی شده و برای شما من الگو و سرمشق شمرده می شوم. اكنون با من پیمان شكنی نمودید و به بیعت خود پشت كردید، این از شما بعید و عجیب نیست، براستی شما پیش از این، با پدر، برادر و پسرعمویم مسلم نیز همینگونه رفتار كرده اید. پس فریب خورده و بیچاره است آنكس كه به شما اعتماد كند، شما در شناختن سود خویش به خطا رفته اید، و بهره خود را نابود كرده اید. و هر كس پیمان شكنی كند در حقیقت خودش را می شكند، و به زودی خدا مرا از شما بی نیاز می سازد. و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته [1] .

حسین (ع) در این سخنرانی كه به قولی متن و یا مضمون آن را به برخی از شهرها نیز


فرستاده است، این مسئله را یادآور می شود كه هر كس حكومت ستمكار و فاسدی را با ویژگیهایی چون حلال كردن حرامهای الهی، شكستن پیمانهای خدایی، مخالفت با روش پیامبر گرامی، ببیند، می بایست علیه او برخیزد و بر او بشورد، و گرنه سرنوشت افراد بی تفاوت، با ستمگران از هم جدا نخواهد بود. و تأكید می كند:

«لكم فی اسوة من برای شما الگو و سرمشق قرار داده شده ام.» یعنی قیام علیه بیداد و فساد، تنها منحصر به من نیست، بلكه دیگران نیز باید در طول تاریخ از من پیروی كنند.

نكته دیگر آنكه، امام به كوفیان خطاب می كند، من شما را می شناسم و پیشینه شما را می دانم و از عهد شكنی شما در برابر پدر، برادر و پسرعمویم، مسلم، آگاهم. پس من فریب شما را نخورده ام، بلكه این وظیفه ای است كه علیه فساد مبارزه كنم، و شما هستید كه از این سستی و پیمان شكنی زیان می بینید.

امام (ع) پس از این سخنرانی، آن محل را ترك و به سوی منزل بعدی حركت می كند. دو لشكر به فاصله یك تیررس از هم، از دو سوی راه به پیش تاختند، تا به عذیب الهجانات رسیدند [2] در این هنگام، چهار نفر شتر سوار با نامهای نافع بن هلال، مجمع


بن عبدالله، عمرو بن خالد و طرماح بن عدی پدیدار شدند [3] كه اسب نافع به هلال با نام كامل را یدك می كشیدند. راهنمای این گروه، طرماح بن عدی بود.

طرماح چون چشمش به حسین (ع) افتاد، رجزی به این مضمون خواند:

ای شترم! از راندن من نترس و پیش از دمیدن بامداد ما را برسان

كه اینان بهترین سواركاران و نیكوترین مسافرانند

تا فرود آیی نزد جوانمردی بزرگوار و آزاده و گشاده سینه

كه خداوند او را برای بهترین كارها آورده است

و تا روزگار باقی است، خدا او را نیز نگاه دارد

كه خاندان پیامبر خدا، خاندانی افتخار آفرین هستند

بزرگان سفید چهره و درخشنده روی نیزه اندازان نیزه های گندمی رنگ تیغ زنان با شمشیرهای برنده

ای صاحب سود و زیان، حسین سرور من را مدد كن،

و بر سركشان و بازماندگان كفر، او را پیروز گردان.

و بر دو فرزند لعنتی ابوسفیان،و بر یزید

كه پیوسته شراب همدم اوست و این حرامزاده لعنت فرست. [4] .

به هر حال، این چهار تن به حسین (ع) سلام كردند و خواستند به اردوی امام بپیوندند، كه حر، مانع پیوستن آنان شد.

حسین (ع) پاسخ داد: اینها با تو نیامده اند، بله ایشان از مردم كوفه هستند.

و سپس افزود: اینان به منزله كسانی هستند كه به همراهی من آمده اند، پس ایشان یاران و مددكاران من می باشند، و باید آنها را به من واگذاری و با من كاری نداشته


باشی و پیمانی كه بسته ای به پایان ببری تا آنكه به كوفه وارد شوم، و گرنه با تو درگیر خواهم شد.

پس حر از ایشان دست برداشت. [5] .

حسین (ع) به آن چند تن فرمود: از مردم كوفه مرا آگاه كنید.

یكی از آنان بنام مجمع بن عبدالله عائدی عرض كرد:

بنی امیه به سران مردم رشوه های كلانی داده و چشم آنان را پركرده اند و دل ایشان را به دست آورده اند و آنان را خیرخواه خالص خود گردانیده اند و همه را علیه تو، هماهنگ ساخته اند. اما سایر مردم دلهایشان با توست ولی فردا شمشیرهایشان به روی تو كشیده می شود.

اما حسین (ع) گفت: پس مرا از سرنوشت سفیری كه به سوی شما فرستاده ام، آگاه كنید!

گفتند: منظور تو كیست؟

فرمود: قیس بن مسهر صیداوی!

گفتند، آری! حصین بن تمیم (نمیر) او را دستگیر كرد و نزد ابن زیاد فرستاد، ابن زیاد هم، به او دستور داد كه تو و پدر تو را لعن كند، ولی او به عكس فرمان ابن زیاد عمل كرد و بر تو و پدر تو درود فرستاد، وابن زیاد و پدرش را لعنت كرد و مردم را به یاری شما فراخواند و مژده آمدن شما را به آنان داد. از اینرو ابن زیاد فرمان داد كه او را از بالای قصر، فرواندازند.

با شنیدن این پاسخ، اشك بی اختیار از چشمان امام حسین (ع) سرازیر شد، بگونه ای كه نمی توانست از آن پیشگیری كند؛ آنگاه این آیه قرآن را تلاوت كرد:


«فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر، و ما بدلو تبیدلا برخی از آنها (مؤمنان) درگذشتند و برخی در انتظار (شهادت) بسر می برند و دیگر گونه نساخته اند (دین را) به هیج نوع دگرگونی. (احزاب، 23 (.

و سپس فرمود:

«اللهم اجعل لنا و لهم الجنة نزلا و اجمع بیننا و بینهم فی مستقر رحمتك و غائب مذخور ثوابك بار خدایا! ما و آنها را در بهشت جای ده و در قرارگاه رحمت خویش كنار هم گرد آور و از گنجینه ثواب خود بهره مند ساز.» [6] .


[1] طبري، ج 5، ص 403 كامل ج 3، ص 80.

[2] ارشاد، ص 226. اخبار الطوال، ص 250. مصدر اخير، نام اين منزل را عذيب الحمامات نقل كرده، ولي ساير مصادر، عذيب الهجانات، نام برده اند كه ما نقل مشهور را ترجيح داده ايم؛ زيرا با تسميه آن نيز سازگار مي باشد. چون كه «هيجان» اسب بي اصل را گويند، و عذيب الهجانات، چراگاه اسبان نعمان بوده است. آقاي نظري منفرد در يادداشتي كه مرقوم داشته اند يادآوري كرده اند: اين مطلب كه به عذيب الهجانات رسيدند با آنچه در صفحات پيش ذكر شده كه از راه عذيب و قادسيه جدا شدند منافات دارد. ولي به نظر ما بعيد نيست كه منظور، جدا شدن از جاده اصلي بوده، و از مسير فرعي به سوي منطقه اي مزبور حركت ادامه يافته است.

[3] نفس المهموم، ص 192، پانوشت 5.

[4] نفس المهموم، ص 193.

[5] تجارب الامم، ج 2، ص 61.

[6] طبري، ج 5، ص 405، تجارب الامم، ج 2، ص 61 و 62، با اندكي تفاوت.